بازگشت
دفتر غم


آن زماني كه دل مهيا شد

دفتر غم مقابلم وا شد

تا كه آنرا ورق زدم ديدم

نهمين صفحه نام موسي شد

حضرت كاظم از عنايت خويش

نظري كرد و سينه غوغا شد

در تكاپوي گفتن شعري

طبع سردم چو گل شكوفا شد

نفسي زد به آن دم قدسي

روح مرده دوباره احيا شد

تك نگاهي نمود و از پس آن

همه درد من مداوا شد

فقط از او زنم دمادم دم

نفسم چونكه وقف مولا شد

ذكر او بوده ذكر هر روزش

پور مريم اگر مسيحا شد

سينه ام پر شراره از غصه

ناله هايم به غم هم آوا شد

دل من از گنه زمين گير است

آمدم تو نگو دگر دير است

اي كليمي كه صد چو موسايي

عالمي بنده و تو مولايي

در مديحه گلي به مثل شما

من چه گويم كه پور زهرايي

پادشاهان چو ريزه خوار درت

بر همه آفرينش آقايي

آن رضايي كه جان و دل از اوست

تو به شمس الشموس بابايي

آفتابي ستاره اي، ماهي

تو زمين، آسمان نه دريايي

آنقدر گفته اند و مي گويند

كه شما روز حشر با مايي

آنكسي كه گدايتان باشد

فخر مي كند به حاتم طايي

تا كه مانده حريم پر مهرت

چه كسي مي رود دگر جايي

در عزايت اگر اجازه دهي

هر دو چشمم كنند سقايي

من كجا و نوشتن از كرمت

جان مولا مرا رسان حرمت

تو كه با غصه ها هم آغوشي

فقط از جرعه هاي غم نوشي

شمع عمرت به گوشه زندان

رفته ديگر به حال خاموشي

ذكرتان بوده ذكر خلصني

بهر رفتن چقدر مي كوشي

از جسارت به ساحت مادر

در تب غيرتت چه مي جوشي

خلوت تو چه ديدني باشد

روز و شب از خدا تو مدهوشي

جسمت افتاده بي رمق ديگر

از غل آهنيين تو بيهوشي

نكند موقع پريدن هست

جامه اي از كفن چرا پوشي؟

سپري مي شود ز غمهايت

روز و شب هاي من به چاووشي

مثل هر شيعه اي تو هم مولا

عاشق آن ضريح شش گوشي

من پريشان غصه هات هستم

عاشق قبر باصفات هستم

***